روزهایی با استرس
پسر گلم تو شهری که ما زندگی میکنیم به علت آلودگی و وجود پارازیتها دغدغه های زیادی را پدر مادر های نسل جدید باید پشت سر بگذارند تا خدایی نکرده دوردونه زندگیشان آسیب نبینند برای همین باسه همه اجباری شده که حتما یه سونوگرافی باید برند تا حتما صدای قلب کوچولوشونو بشنوند که این اتفاق مهم برای ما 29 بهمن 90 اتفاق افتاد و اون موقع 7 هفته و 4 روزت بود تازه از اون روز بود که تصمیم گرفتیم به پدربزرگها و مادربزرگهات بگیم ولی من خیلی میترسیدم یه جورایی خجالت میکشیدم و میترسیدم چه برخوردی با هام بشه بلاخره جمعه اون هفته اومد و ظهر رفتیم رستوران عموت نتونست بیادو ظهر 5 اسفند با استرس گذشت آخر اون روزم نتونستیم بگیم که ما یه فرشته داریم اون روزم باباییت از...
نویسنده :
مامانی و بابایی
19:55